بابا جونبابا جون، تا این لحظه: 39 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
مامان جونمامان جون، تا این لحظه: 32 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره
شاینا کوچولوشاینا کوچولو، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

مامان آینده در انتظار شاینا عشق مامانی

تق وا

تق وا بلند بخوان..... درشت بنویس... آویزه ی گوشت کن که.... تقوا...آن نیست که با یک "تق " "وا" برود....... وقتی خدارا بیش از هرچیز دوست داشتی...جشن بگیر مومن شدنت را.... آیت الله بهجت{ره} +++++ هوای سرد و تقوا اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم هرچه هوا سردتر شد لباست را ضخیم تر میکنی تا سرما به تو نفوذ نکند هرچه جامعه ات فاسدتر شد ...... تو لباس تقوایت را ضخیم تر کن تا به تو نفوذ نکند و هرگز نگو محیط خرابه منم خراب شدم....... " سخنرانی های اقای قرائتي"   http://shole69.blogfa.com/منبع ...
2 آذر 1393

بدون عنوان

به گهواره ی بچه های زمین داره زیر چشمی نگاه می کنه یه مادر که شیش ماهه مادر شده واسه بچه هاتون دعا می کنه دعا می کنه بچه های شما با دستای بسته به میدون نرن دعا می کنه سخت عاشق بشن یه جوری که از دست آسون نرن هر جا که گهوارست میون هر خونه لا لا لا لا لا لا رباب می خونه بزرگ می شد کاش می دونی چی میشد شبیه پیغمبر مثل علی میشد شبیه پیغمبر مثل علی میشد   یه مادر نشسته دعا می کنه جگر گوشه هاتون دلایی بشن دعا می کنه کل شیش ماهه ها شبیه علی کربلایی بشن داره بچه هاتونو می بینه و به گهواره ی خالی خو می کنه همون آرزوهاش که پر پر شدن و...
14 آبان 1393

برگشتم اما غم عجیبی روی دلم سنگینی میکنه

سلام دوست های عزیزم از همه تون که به یادم بودید و جویای احوالم بودید تشکر میکنم امروز بعد از مدت ها برگشتم یکی از دلایل نبودنم خستگی کار بود خوشبختانه کارم قطعی شد و یکی دیگه تموم شدن شارژ نت بود برگشتم تا امروز براتون درد و دل کنم از دیروز یه غم بزرگی توی دلم سنگینی میکنه شاید با نوشتن توی نت یه مقدار دلم آروم بشه یادتونه که بهتون گفتم دارم عمه میشم با چه شوقی نوشته بودم چقدر خوشحال بودم دیروز رفته بودم خونه ی مامانم که خواهرم هم اونجا بود یه دفعه دیدم بهم میگه فرزانه (زن داداشم)از خونه ی مامانمش زنگ زد گفت واسه بچه ام دعا کنید گفتم مگه چی شده گفت آخه امکان داره بچه شون سالم نباشه همونجا تموم بدنم یخ کرد داداش و زن...
13 آبان 1393

هرگز مگو هرگز

سپیده که سر بزند     در این بیشه زار خزان زده        شاید گلی بروید            مانند گلی که در بهار روییده                   پس به نام زندگی                         هرگز مگو هرگز ...
3 آبان 1393

چتر ها را ببندیم...باران زیباست...!

    چتر ها را ببندیم...!   به ضیافت قطره های پاک باران برویم...   وبگذاریم باران گناهانمان را پاک کند و بشوید...   نگاه خسته مان را زیر باران تازه کنیم...   چرا که فردا طلوع پاک رویاهاست!!   چتر ها را ببندیم...باران زیباست...!   ...
29 مهر 1393

مادر در روزهای بارونی هم مادره

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم... برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟ خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد ... اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت: باران احمق! ... این است معنی مادر .......... ...
19 مهر 1393