برگشتم اما غم عجیبی روی دلم سنگینی میکنه
سلام دوست های عزیزم از همه تون که به یادم بودید و جویای احوالم بودید تشکر میکنم امروز بعد از مدت ها برگشتم یکی از دلایل نبودنم خستگی کار بود خوشبختانه کارم قطعی شد و یکی دیگه تموم شدن شارژ نت بود
برگشتم تا امروز براتون درد و دل کنم از دیروز یه غم بزرگی توی دلم سنگینی میکنه
شاید با نوشتن توی نت یه مقدار دلم آروم بشه یادتونه که بهتون گفتم دارم عمه میشم با چه شوقی نوشته بودم چقدر خوشحال بودم
دیروز رفته بودم خونه ی مامانم که خواهرم هم اونجا بود یه دفعه دیدم بهم میگه فرزانه (زن داداشم)از خونه ی مامانمش زنگ زد گفت واسه بچه ام دعا کنید گفتم مگه چی شده گفت آخه امکان داره بچه شون سالم نباشه همونجا تموم بدنم یخ کرد
داداش و زن داداشم فامیل بودن واسه همین قبل از بچه دار شدن تموم آزمایش های ژنتیک انجام میدن اما متاسفانه در کمال ناباوری دکتر بهشون میگه اگه بچه تون پسر باشه باید سقطش کنید توی ژنتیک خانواده ی زن داداشم اینا یه مشکلی هست که متاسفانه خواهرزاده اشم مریضه و ایمنی بدنش صفره و دکتر گفته امکان داره زنده نمونه و حالا دقیقا همین مسئله در رابطه با بچه ی برادرم اتفاق افتاده (و یه مسئله دیگه اینکه تا به امروز به همه ی ما دروغ میگفتن در رابطه با جواب آزمایش ها و همیشه میگفتن جواب همه ی آزمایش ها مثبت بود و ما هیچ مشکلی برای بچه دار شدن نداریم و دونسته خودشون توی یه همچین مشکلی انداختن)
دکتر بهشون گفته بوده قبل از سه ماهگی آزمایش cvs (شایدم اسمش این نباشه)انجام بدن که سلامت کامل جنین توی این آزمایش نشون داده میشه توی این آزمایش از شکم مادر یه آبی کشیده میشه و از دور جنین هم یه آب گرفته میشه که طی این آزمایش نباید دو تا آب با هم مخلوط بشه که متاسفانه برای اینا مخلوط میشه و جواب آزمایش مشخص نمیشه و دیگه راهی برای تشخیص سلامت جنین باقی نمی مونه و وقت انجام آزمایش هم میگذره چون زن داداشم وارد سه ماهگی شده و حالا تنها راه انجام آزمایش آمنو سنتز تا نشون بده بچه دختره یا پسر و دکتر گفته بچه پسر صد در صد مریضه و باید سقط بشه و بچه ی دختر 50 به 50 است
حالا این وسط داداشم زیر بار این آزمایش نمیره و میگه من بچه مو سقط نمیکنم میگه خدا خودش داده خودشم نگه اش میداره(داداشم شبانه روز چشماش پر از اشک و همش داره گریه میکنه الهی که خواهرش فداش بشه)(عشق به فرزند انقدر شیرینه حتی اگه مریض باشه)
خونه ی مامان اینا غوغا شده هر روز همه شون میشینن گریه میکنن الان که من دارم این مطلب می نویسم از دیروز تا حالا داغون شدم
آخه نمونه ی مریضی شو توی خواهر زاده ی زن داداشم دیدیم چقدر شب و روز واسه اون دعا میکردیم و اشک می ریختیم هنوز هم دعا می کنیم بچه ی بنده ی خدا همیشه توی بیمارستان هاست اما خوشبختانه بچه ی دومشون سالم و سر حاله یعنی امکان به وجود اومدن بچه ی سالم رو هم دارن
بابا م اعصابش خیلی داغونه آخه همین یه دونه پسر داره و آرزوش دیدن بچه ی پسرش بود
بابام فردا میخواد جدی با داداشم صحبت کنه که برن و آزمایش بدن تا جنسیت بچه مشخص بشه آخه میگه چه لزومی داره یه بچه ی بی گناه و مریض بیاریم توی این دنیا تا همش عذاب بکشه
دوست های خوبم ازتون تقاضا دارم که توی این ماه عزیز برای بچه ی توی شکم زن داداشم دعا کنید
دعا کنید توی شکم مادرش شفا بگیره
لطفا هر کس این مطلب خوند برای سلامتی برادرزاده ی من صلوات بفرسته
از همه تون ممنونم
ببخشید که بعد از مدت ها آپ کردم اما با یه خبر نا خوشایند
توی این شب های عزیز برای همه تون دعا کردم
التماس دعا