بابا جونبابا جون، تا این لحظه: 39 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
مامان جونمامان جون، تا این لحظه: 32 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
شاینا کوچولوشاینا کوچولو، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

مامان آینده در انتظار شاینا عشق مامانی

الهی به امید تو...

((سُبْحانَ اللَّهِ الْعَظیمِ وَبِحَمْدِهِ اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَاَسْئَلُهُ مِنْ فَضْلِهِ))

به نام الهه ی عشق........

 

 

 

خـدا چـندیـن سـال است صبـح مـرا صـدا مـیـزنـد و مـیگـویـد

 

~~✿ حی علی الصلاة ✿~~


مـن هم میرو وقول می دهم که

~~✿ ایاک نعبد ✿~~


در فاصله صبح تاظهر چند ین بار پیمان شکنی می کنیم

ظهر می فرستد دنبالم و می گوید


~~✿ حی علی الصلاة ✿~~


مجـــــــددا قول می دهیم که


~~✿ ایـاک نعبد ✿~~


بـاز پـیمـان شکـنی


و بـاز مـغـرب ...


ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ

 

عـجـب صبـری خــ❤ـدا دارد ..

             

 

نظر ندی و بری ناراحت میشم

شاینا کوچولو زمینی شد

سلام سلام به همه ی دوست های خوبم بالاخره بعد از مدت ها تونستم بیام و این خبر بنویسم دختر کوچولو من دو هفته زودتر از موعد یعنی ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ بدنیا اومد و تا الان نذاشته بود من بیام و اینجا سر بزنم بس که گریه میکنه...ولی گریه هاشم شیرینه خدا جونم دامن همه ی منتظرها رو سبز کن آمین زیباترین حس دنیا یعنی مادر شدن نصیب همه آرزومندها بکن علی الخصوص دوست خوبم زهرا خانوم ...
6 تير 1395

اسم دخترم

سلام دوست های گلم اسم نی نی قرار نیس شنتیا باشه این اسم وبم اون موقع که نمیدونستم نی نی دختره یا پسر اسم دختر گلم قراره بزاریم شاینا شاینا به معنی شاه دانه   این در جواب دوستام که اسم نی نی رو پرسیده بودن
7 دی 1394

تولد همسری... دومین سالگرد عروسی مون....تعیین جنسیت نی نی نازم

خدایا خیلی خوشحالم واقعا نمیدونم چه جوری باید حسمو بیان کنم قبلا اینکه بیام پای نت کلی چیز تو ذهنم هست تا بنویسم اما الان نمیدونم چرا چیزی به ذهنم نمیاد  فقط تا این حد میتونم بنویسم که انقدر خوشحالم که نمیتونم با هیچ کلمه اییی احساساتمو و خوشحالیمو بیان کنم   توی سومین سال با هم بودنمون و توی دومین سالگرد ازدواج مون خدا نعمت شو بهمون تموم کرد و امسال جشن تولد همسرمو و سالگرد ازدواج مونو سه تایی داریم جشن میگیریم خدایا هزار بار شکرت   خدا جونم من دو روز پیش فهمیدم که تو نعمت تو در حقم تموم کردی و یه دختر ناز الان داره توی شکمم بزرگ میشه آره فهمیدم که اولین فرزندم یه دختره نازه میگن دختر نعمت خونه است و...
28 شهريور 1394

سه ماهگی

نی نی کوچولوی من امروز توی دل مامانی اش سه ماهش شد                                       سه ماهگی ات مبارک عزیز دلم  خدا تو رو برای من حفظ کنه.....آمین
13 شهريور 1394

دیشب خیلی سخت گذشت

سلام نی نی خوشملم سلام کنجد کوچولوی من سلام لیمو شیرین من دیشب خیلی مامانی رو اذیت کردی ولی خوب اشکالی نداره تو صحیح و سلامت باشی من درد بکشم مهم نیس نیمه های شب از درد زیر دلم از خواب بیدار شدم مجبور شدم برم توالت هرچند هر شب بخاطر این و گاهی اوقات بخاطر گرسنگی منو از خواب بیدار میکنی اما دیشب با شب های دیگ فرق داشت خیلی زیر شکمم درد میکرد یه یکساعتی رو بیدار بودم بابایی هم از صدای ناله های من بیدار شد کلی اصرار کرد بریم دکتر من قبول نکردم با یه پارچه ی نازک شکممو بستم و نفهمیدم کی دردم آروم شد و خوابم برد  از صبح هم که بیدار شدم متاسفانه دچار تکرر ادرار شدم خیلی بده میترسم خدایی نکرده عفونت باشه وایییییی خدا نکنه.......
10 شهريور 1394

چند تا عکس بعد از اینهمه مدت

 اینم چند تا عکس خوشگل از برادرزاده ی نازم که خدا رو شکر خداوند صحیح و سلامت توی آغوش پدر و مادرش قرارش داد و تموم نگرانی هامون تموم شد الینای عمه خیلی نازه متاسفانه دیر تونستم عکس هاشو بزارم الان حدودا 4 ماهه شه هر روز هم شیرین تر میشه یه خواهرزاده ی خوشگل هم توی راه دارم که اونم دختره و تا وسط های مهر اونم به دنیا میاد خدا اونم سالم و سلامت بهمون بده             اینم کیک کوچولوی دو نفره مون که به مناسبت جشن نی نی دار شدنمون همسری زحمت شو کشیده بود.... ...
9 شهريور 1394

من برگشتم(منم دارم مامان میشم)

سلام  به همه ی دوست های خوبم بعد مدت ها برگشتم واقعا نمیدونم از کجا و چه جوری شروع کنم یه مدت که نمی نویسی انگار نوشتن یادت میره اول از همه خبر خوب شیرینمو بگم بالاخره منم به آرزوی قلبی خودم رسیدم منم مامان شدم الان نزدیک به سه ماهه که یه نی نی خوشگل داره توی دل من رشد میکنه  خب بزارین از اولش بگم اینجا دارم واسه ی تو می نویسم نی نی عزیزم که توی دل مامانی هستی 16 تیر 1394 دو الی سه روزی میشد که از تاریخ پری خانوم گذشته بود و خبری ازش نبود منم مثل همیشه بی خیال بودم آخه ماه رمضون بود بیشتر سرگرم این ماه عزیز بودم البته ناگفته نماند که دلم شک زد بود آخه هیچ وقت توی ماه رمضون آنقدر اذیت نمیشدم هم...
9 شهريور 1394