بابا جونبابا جون، تا این لحظه: 39 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
مامان جونمامان جون، تا این لحظه: 32 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
شاینا کوچولوشاینا کوچولو، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

مامان آینده در انتظار شاینا عشق مامانی

دوستت دارم عزیزم

1393/4/21 13:10
نویسنده : زهرا
191 بازدید
اشتراک گذاری

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

چند روزه که مجبوری تا دیر وقت اداره بمونی حتی جمعه هم نذاشتن پیش خانومت بمونی میخواستم راجع به آوردنی نی نی با هات صحبت کنم ولی آنقدر خسته بودی که ....

 

پسندها (5)

نظرات (3)

مژده
22 تیر 93 1:48
سلام عزیزم منم مثل خودت هنوز نینی ندارم منتظرم تا همه چیز جور بشه واسه دعوت از فرشته آسمونیم خوشحال میشم به منم سر بزنی
زهرا
پاسخ
انشالله هر چه زودتر شرایط برای هر دو تامون فراهم میشه
آبجی علیسان
24 تیر 93 16:23
سلام زهراجون وبلاگ خیلی خوشگلی داری.ایشالله تو اینده ای نزدیک عکس شنتیارم تو وبت میبینیم.ممنون که به وبم سرزدی
زهرا
پاسخ
انشاالله
آبجی علیسان
24 تیر 93 16:26
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.» زن پرسید: «چه کار کنم؟» و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد. با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند. شوهرش با تعجب پرسید: «چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم.» زن جواب داد: «دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند.» شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى «مرا بغل کن» چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است. عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد. فاصله ابراز عشق دور نیست. فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید.
زهرا
پاسخ
خیلی داستان زیبایی بود عزیزم اینو از صمیم قلبم گفتم مرسی عزیزم