بابا جونبابا جون، تا این لحظه: 39 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
مامان جونمامان جون، تا این لحظه: 32 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
شاینا کوچولوشاینا کوچولو، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

مامان آینده در انتظار شاینا عشق مامانی

یه بارون خوشگل داره میزنه

خدایا شکرت چند وقت بود دلم واسه بارون تنگ شده بود دیگه انگار صداشم یادم رفته بود از دیشب یه بارون خوشگل شروع به باریدن کرده هوا هم خیلی خنک شده واقعا بارون نعمته چند هفته بود که مازندران واقعا هوا گرم شده بود دیگه مردم داشتن از گرما خفه می شدن و له له میزدن خدایا شکرت که داری همه چی فراهم میکنی همسری چند وقته که تصمیم گرفته بریم مشهد پابوس آقا امام رضا و من خیلی نگران گرمی هوا بودم آخه اصلا طاقت شو ندارم ولی الان داره یه بارون خوشگل میزنه و من از این بابت واقعا خوشحالم خدا کنه مشهد هم هوا خنک باشه اگه خدا بخواد واسه تولد آقا امام رضا اونجا هستیم   خدا جونم خیلی دوست دارم چند وقتی که خیلی داری به ...
9 شهريور 1393

چقدر خنده داره

چقدر خنده داره   که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می‌گذره! چقدر خنده داره که و ق تی می‌خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می‌کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می‌خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم! چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می‌کشه لذت می‌بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی‌گنجیم   اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی‌تر از حدش می‌شه شکایت می‌کنیم و آزرده خاطر می‌شیم! چقدر خنده داره که خوندن یک...
6 شهريور 1393

مطلبی زیبا از طرف مهسای عزیزم

من زنم…   بی هیچ آلایشی… بی هیچ آرایشی!   که بدوش بکشم بار تو را که مردی   و برویت نیاورم که از تو قویترم…   من زنم…   من ناقص العقلم…   با همین عقل ناقصم   از چه ورطه هایی که نجاتت نداده ام   و تو عقلت کاملتر از من بود!!!   من زنم...   یاد گرفته ام عاشقت بمانم و همیشه متهم به هرزگی شوم...   حال آنکه تو بی آنکه عاشقم باشی   تظاهر کردی با من خواهی ماند! من زنم...   کوه را حرکت میدهم بدون اینکه کلمه ای از خستگی و دلسردی به   زبان آرم و تو همواره ...
5 شهريور 1393

جواب ارشد اومد

سلام نی نی عزیزم خوبی؟؟؟؟ خوب بالاخره جواب ارشد هم اومد من که یک کلمه هم درس نخونده بودم و فقط به اصرار دوستام امتحان دادم و اصلا هم قصد ادامه تحصیل ندارم شیمی پیام نور ساری قبول شدم خوش به حال اونایی که هدف داشتن و به هدف شون هم رسیدن نزدیک ترین و صمیمی ترین دوست دانشگاهی ام الهام ارشد دانشگاه تهران شیمی معدنی قبول شد لازم دونستم که از همین جا بهش تبریک بگم خیلی براش خوشحال شدم درسته که رشته مورد علاقه ات قبول نشدی ولی بالاخره به آرزوت که رفتن به دانشگاه تهران بود رسیدی خیلی خیلی بهت تبریک میگم و از همین جا می بوسمت                  &nbs...
3 شهريور 1393

دیشب

سلام پسر قشنگم سلام دختر نازم حدود 6ماه پیش توی یه مهمونی خونه ی آقاجون اینا به پیشنهاد مامانی همه ی اعضای فامیل تصمیم گرفتیم که یه جلسه قرض الحسنه خانوادگی باز کنیم دیشب هم جلسه خونه ی خاله مریم ات بود درسته که مبلغه وام زیاد نیس ولی هر کسی ذوق داره که زودتر به اسمش بیفته پذایرایی ها انجام شد و بالاخره نوبت به قرعه کشی رسید و طبق معمول این چند ماه بازم اسم ما یکی مونده به آخری اومد بیرون و وام به اسم عموی من افتاد و عمو جون اعلام کرد که توی این فصل خونه شون خیلی گرمه و حاضره با یه نفر دیگه وام شو عوض کنه من که انگار توی دلم قند آب کرده بودن یه چند لحظه صبر کردم ببینم از کسی صدایی در میاد یا نه ولی کسی چیزی نگفت منم گفتم که من حاضرم که جا...
1 شهريور 1393

تنهایی مختص خداست و بس

خدای خوب و مهربونم قدیمی ها  راست میگفتن که تنهایی مختص خداست و بس امروز صبح که همسری رفت اداره چند ساعت بعدش بهم زنگ زد و گفت که امروز اداره انتخابات و میخواد بره بابلسر و ساعت 12 شب میاد خونه انگار غم دنیا ریخت توی دلم وقتی این حرفو بهم زد خدای خوبم انگار دارم از تنهایی دق میکنم با اینکه امروز از صبح ساختمون شلوغ بود و خواهری عزیزم اسباب کشی داشت و همش داشتم طبقه پایین کمک میکردم و دور ورم یکسره شلوغ بود و مامانی و آبجی های گلم پیشم بودن ولی اطراف مو که نگاه میکردم انگار همش احساس میکردم یه چیزی کم دارم شب که شد شوهر خواهر ها و داداش و زن داداش و بابای مهربونم هم اومدند دیگه انگار هر چی غصه توی دنیا بود مال من بود اسباب و اث...
27 مرداد 1393