بابا جونبابا جون، تا این لحظه: 39 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
مامان جونمامان جون، تا این لحظه: 32 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
شاینا کوچولوشاینا کوچولو، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

مامان آینده در انتظار شاینا عشق مامانی

عید فطر مبارک

لحظات ناب استجابت دعا و سفره های بی منت افطاری به آخرین غروب نزدیک شده.. ثواب رفتار و گفتار نیکتان ، اجر و پاداش نیتهای خیرتان محفوظ و مقبول حضرت حق. طعم شیرین عید بهترین و برترین اوقات بندگی و عبادات گوارای وجود نازنینتان باد. عیدتان مبارک ایام به کام.      
6 مرداد 1393

بی خوابی

فرزند عزیز و دلبندم سلام الان که دارم این مطلب می نویسم ساعت 2 و 30 دقیقه بعد از نیمه شبه بابایی آروم و بی صدا توی اتاق خوابه البته یه وقته هایی که سرش جابجا میشه صدای خروپفش بلند میشه اما من اصلا خوابم نمی برد با اینکه یه استامیتوفن هم خورده بودم تا از درد های احتمالی پیش گیری کنم ولی خوابم نبرد آخه میدونی چیه امشب بالاخره پری خانوم تشریف شون آوردن و مامانی سورپرایز کردن با وجود تمام حالت تهوع ها و بالا آوردن ها شکم درد ها بی غذایی ها کم اشتهایی ها بدم اومدن از بوی غذاها بی حوصله بودنها شکم درد ها کسل بودنها فکر میکردم که این همه علامت باید از علائم بارداری باشه ولی امشب فهمیدم که همه به علت روزه داری بوده و بی خودی دلم خوش کرده...
6 مرداد 1393

سرنوشت

وقتی که تو 1 ساله بودی، اون(مادر) بِهت غذا میداد و تو رو می شست! به اصطلاح، تر و خشک می کرد تو هم با گریه کردن در تمام شب از اون تشکر می کردی ! وقتی که تو 2 ساله بودی، اون، بهت یاد داد تا چه جوری راه بری. تو هم این طوری ازش تشکر می کردی، که، وقتی صدات می زد، فرار می کردی ! وقتی که 3 ساله بودی، اون، با عشق، تمام غذایت را آماده می کرد. تو هم با ریختن ظرف غذا ،کف اتاق،ازش تشکر می کردی وقتی 4 ساله بودی، اون برات مداد رنگی خرید. تو هم، با رنگ کردن میز اتاق نهار خوری، ازش تشکر می کردی ! وقتی که 5 ساله بودی، اون، لباس شیک به تنت کرد تا به تعطیلات بری. تو هم، با انداختن(به عمد) خودت تو...
6 مرداد 1393

سه چیز مهم

سه چیز مهم ! سه چیز را با احتیاط بردار : قدم, قلم, قسم سه چیز را پاک نگهدار : جسم, لباس, خیال از سه چیز خود را نگهدار : افسوس, فریاد, نفرین کردن سه چیزرا بکار بگیر : عقل, همت, صبر اما سه چیز را آلوده نکن : قلب, زبان, چشم سه چیز را هیچگاه و هیچوقت فراموش نکن : خدا, مرگ, دوست خوب   ...
4 مرداد 1393

عشق بی وفا

  داستان های شیوانا عشق بی وفا Faithless Love روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفائی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج با دیگری را پذیرفته است شاگرد گفت که سال های متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و با رفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند شیوانا با تبسم گفت :  اما عشق تو به دخترک چه ربطی به دخترک دارد؟ شاگرد با حیرت گفت : ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وج...
4 مرداد 1393

معنای عشق واقعی(داستان های شیوانا)

روزی یکی از خانه های دهکده شیوانا آتش گرفته بود زن جوانی همراه شوهر و دو فرزندش در آتش گرفتار شده بودند شیوانا و بقیه اهالی برای کمک و خاموش کردن آتش به سوی خانه شتافتند وقتی به کلبه در حال سوختن رسیدند و جمعیت برای خاموش کردن آتش به جستجوی آب و خاک برخاستند شیوانا متوجه جوانی شد که بی تفاوت مقابل کلبه نشسته است و با لبخند به شعله های آتش نگاه می کند شیوانا با تعجب به سمت جوان رفت و از او پرسید:  چرا بیکار نشسته ای و به کمک ساکنین کلبه نرفته ای ؟ جوان لبخندی زد و گفت : من اولین خواستگار این زنی هستم که در آتش گیر افتاده است   او و خانواده اش مرا به خاطر اینکه فقیر بودم نپذیرفتند...
4 مرداد 1393

کمی بخندیم

*   یکی باید پیدا شود که به مادران سرزمین من بفهماند که اگر شام دیشب خوردنی بود، همان دیشب خورده میشد بعععععله …     * دیشب یه پشه نیشم زد پا شدم دنبالش کردم بالاخره گوشه اطاق خفتش کردم اومدم بکشمش یهوگفت بابا ! راست میگفت من باباش بودم آخه خون من تو رگاش بود ! تا صبح تو بغل هم گریه کردیم !       * داشتیم با مامانم وسایل انباری رو مرتب میکردیم یه دفعه مامانم یه جعبه مدادرنگی ۲۴رنگ قاب فلزی رو از توو کارتون درآورد نگاش کرد و زد زیر خنده!!! گفت: میدونی این چیه؟ اینو خریده بودم هروقت معدلت ۲۰ شد بدم بهت حیف واقعا!!! خاک تو سرت    ...
2 مرداد 1393

عشق

عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی سر به دار آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی در جهان رسوا شدن عشق یعنی مست و بی پروا شدن عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هرچه بینی عکس یار عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی در فراقش سوختن عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی لحظه های ناب ناب عشق یعنی سوز  نی ، آه  شبان ...
2 مرداد 1393

بدون عنوان

      هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه    نباش.  گاهی  در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای    می رسی که ماه را بر  لبانت می نشاند     عشق مانند جنگ است......آسان شروع    می شود.......سخت پایان می یابد.........و فراموش   کردنش محال است.     به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو    می نگرد ، به  دلی دل بسپار که جای خالی برایت    داشته  باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر     &nbs...
2 مرداد 1393