بابا جونبابا جون، تا این لحظه: 39 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
مامان جونمامان جون، تا این لحظه: 32 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
شاینا کوچولوشاینا کوچولو، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

مامان آینده در انتظار شاینا عشق مامانی

سالگرد ازدواجمون مبارک

هروز با شوق ديدنت چشم ميگشايم و وقتي تو را در كنارم ميبينم دوست دارم بارها و بارها در برابر معبود زانو بزنم و سجده شكر كنم كه چون تويي را به من هديه داد سالروز آغاز با هم بودمان مبارك ...
28 شهريور 1393

همسر عزیزم تولدت مبارک

از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . . تولدت مبارک   ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥   امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی . . . تولدت مبارک   همسر عزیزم با تمام وجودم میگویم تولدت مبارک   امروز روز تولد کسی است بر...
28 شهريور 1393

زیبایی

نی نی ناز نازی مامان مامانیت امروز رفته تو کار خوشگل کردن خودش خاله مریم جونت هم همانطور که میدونی ارایشگره... از اونجایی که امروز بابایی اداره بود و منم تنها بودم رفتم تو کار زیبایی امشب عروسی همکار بابایی دعوتیم و فردا هم تولد دختر عموت تیوا جونه مامانی گفت بزار یه صفایی بده خاله مریم با دست های هنرمندش موهامو کوتاه کرد و بعدشم رنگ کرد خیلی قشنگ شد امیدوارم یه روزی این کارها رو واسه تولد تو انجام بدم عزیزم نی نی نازم خیلی دوست دارم امیدوارم که زودی بیای توی دلم عزیزم دیگه زیاد نمونده ما به احتمال زیاد سه ماه دیگه میریم مکه و بعد اون من خیلی زود واسه اومدن تو پ...
21 شهريور 1393

خاطرات مشهد مقدس

سلام فرزند نیومده ی من امیدوارم که اون بالاها حالت خوبه خوب باشه....امروز میخوام در مورد خاطرات اولین سفر مشهدمون بعد ازدواج من و بابایی بنویسم البته یه بار قبلا که نامزد بودیم با همکار های بابایی رفته بودیم ولی اصلا به من خوش نگذشته بود ولی این بار میتونم به جرات بگم یکی از بهترین سفر های زندگیم بود خیلی بهم خوش گذشت هم از نظر معنوی و هم از نظر مادی واقعا فوق العاده بود چون با یه عده ایی رفتم مسافرت که واقعا دوستشون داشتم و اونها هم من و بابایی رو دوست داشتن نی نی ناز دلبندم ما پنج شنبه(14 شهریور سال 93) ساعت 12 و 45 دقیقه از خونه ی مادر جونی (مامان بابایی) به همراه مادر جون عمو هادی و عمه فاطی و مایسا کوچولو ...
19 شهريور 1393

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

  دوست های خوبم و مامان های نازنین ما فردا بعدازظهر عازم حرم مقدس آقا امام رضا هستیم نایب الزیاره ی همه ی شما دوستانم خواهم بود آرزومند سبز شدن دامان همه ی مامان های منتظر در حرم امام خواهم بود...                                                                      ...
12 شهريور 1393

من دارم عمه میشم

بازم یه خبر خوش هوووووووووووووووووووورررررررررررررررررررررررررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دوست های خوبم من دیروز رفتم خونه ی مامانم و با یه خبر خوش روبرو شدم من دارم عمه میشم خدایا واقعا شکرت من یه دونه داداشی دارم که سه سال ازدواج کرده و به خاطر فامیل بودن با زن داداشم دنبال آزمایش های ژنتیک بودن تا بتونن یه نی نی سالم به دنیا بیارن خدایا شکرت که بعد از خبر اوکی شدن مشهد مون خبر خوش بعدی رو بهم رسوندی  من دارم عمه میشم و این بهترین خبر دنیاست دیشب تا صبح به این خبر فکر میکردم بعضی وقت ها اشک توی چشمام جمع میشد یعنی میشه یه روز خبر بارداری خودمو اینجا بزارم از دوست های خوبم التماس دع...
11 شهريور 1393
1404 10 19 ادامه مطلب

یه بارون خوشگل داره میزنه

خدایا شکرت چند وقت بود دلم واسه بارون تنگ شده بود دیگه انگار صداشم یادم رفته بود از دیشب یه بارون خوشگل شروع به باریدن کرده هوا هم خیلی خنک شده واقعا بارون نعمته چند هفته بود که مازندران واقعا هوا گرم شده بود دیگه مردم داشتن از گرما خفه می شدن و له له میزدن خدایا شکرت که داری همه چی فراهم میکنی همسری چند وقته که تصمیم گرفته بریم مشهد پابوس آقا امام رضا و من خیلی نگران گرمی هوا بودم آخه اصلا طاقت شو ندارم ولی الان داره یه بارون خوشگل میزنه و من از این بابت واقعا خوشحالم خدا کنه مشهد هم هوا خنک باشه اگه خدا بخواد واسه تولد آقا امام رضا اونجا هستیم   خدا جونم خیلی دوست دارم چند وقتی که خیلی داری به ...
9 شهريور 1393