بابا جونبابا جون، تا این لحظه: 39 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
مامان جونمامان جون، تا این لحظه: 32 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
شاینا کوچولوشاینا کوچولو، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

مامان آینده در انتظار شاینا عشق مامانی

یه داستان خوشگل دیگه

1393/7/15 17:42
نویسنده : زهرا
256 بازدید
اشتراک گذاری

يک کشتي گرفتار درياي طوفاني شد و غرق شد و تنها دو تن از سرنشينان اين کشتي که شنا بلد بودند توانستند خود را به يک جزيره خشک کوچکي برسانند.
اين دو نفر دو دوست قديمي بودند. به جزيره که رسيدند فهميدند راهي براي نجات در اين جزيره ندارند جز اينکه به درگاه خداوند دعا کنند تا آنان را نجات دهد. براي اينکه بفهمند دعاي چه کسي مؤثرتر است، جزيره را به دو قسمت تقسيم کردند و هر يک در بخش خود شروع به دعا کردند.
مرد اول از خدا غذا خواست. صبح روز بعد، يک درخت پر از ميوه را در کنار خود ديد. مرد خوشحال شد و مشغول خوردن ميوه‌ها شد. قلمرو مرد دوم همانطور خشک و لم يزرع باقي ماند و چيزي عايدش نشد.
پس از يک هفته، مرد اول احساس تنهايي مي‌کرد و از خداوند طلب يک همدم کرد. روز بعد کشتي ديگري غرق شد و تنها نجات يافته آن يک زن بود که به طرف جزيره شنا کرد و به مرد اول رسيد. در طرف ديگر جزيره، مرد دوم چيزي نداشت.
چيزي نگذشته بود که مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس، و غذاي بيشتر کرد. روز بعد، انگار که سحر و جادويي شده باشد همه چيزهايي که مرد اول خواسته بود برايش فراهم شده بود. با اين حال، مرد دوم هنوز هيچ چيز برايش آماده نشده بود.
در نهايت، مرد اول دعا کرد که يک کشتي به جزيره برسد تا او و همسرش بتوانند جزيره را ترک کنند. صبح روز بعد، يک کشتي در سمتي از جزيره که مربوط به مرد اول بود لنگر انداخت. مرد اول با همسرش سوار کشتي شدند و تصميم گرفت مرد دوم را تنها در جزيره رها کند.
مرد اول فکر کرد که دوستش شايسته دريافت نعمت‌هاي خداوند نيست چون به هيچ يک از دعاهاي او پاسخ داده نشده بود.
وقتي کشتي در حال ترک جزيره بود، مرد اول صدايي غرش‌وار از آسمان‌ها شنيد: «چرا دوست خود را در جزيره تنها مي‌گذاري؟»
مرد اول جواب داد: «اين نعمات براي من است چون من بودم که براي دريافت آنها دعا کردم. دعاهاي دوستم مستجاب نشد پس سزاوار چيزي نيست.»
صدا با حالتي توبيخ‌گونه به او گفت: «تو اشتباه مي‌کني! دوست تو تنها يک دعا کرد که به من به آن پاسخ دادم. اگر دعاي او را مستجاب نمي‌کردم، تو هيچ يک از اين نعمت‌ها را دريافت نمي‌کردي.»
مرد اول گفت: «به من بگو دوستم چه دعايي کرده بود که من بايد همه اينها را مديون او باشم؟»
صداي آسماني گفت: «او دعا کرد که به همه دعاهاي تو پاسخ داده شود.»
همه مي‌دانيم که نعماتي که به ما عطا مي‌شوند فقط نتيجه دعاهاي ما نيست بلکه عامل اصلي آن دعاهاي ديگران در حق ماست. براي دوستان خود ارزش قائل شويد و کساني که شما را دوست دارند تنها نگذاريد.

 

نویسنده:مجید بابایی

پسندها (4)

نظرات (7)

مامان ناهید
15 مهر 93 21:12
زهرا جان واقعآ قشنگ بود وعبرت امیز منم دعا می کنم خدا بهترینهارا به زندگیت بده قشنگترین اتفاقی که در ذهنت می گذره خدا به زودی در زندگیت قرار بده دعا می کنم همه مسلمین جهان سالم وتندرست باشن وشما دوست گلم هم موفق وتندرست در کنار همسرت خوشبخت باشی وانشالله به زودی یه نی نی خوشگل به جمع کوچولوهای ما اضافه بشه امین
مهسا خانوم
15 مهر 93 23:08
اینم زیبا بووووووووووووووووووووود
مامان کیمیا
16 مهر 93 0:48
آدمهای الان اینقدر از خودراضی شدن که داشته هاشونومدیون خودشون هستن ونداشته هاشونواز بقیه میدونن.
زهرا
16 مهر 93 8:03
من به اين اعتقاد كامل دارم برا همينه هميشه از دوستام ميخوام برام دعا كنن. بازم التماس دعا
الهه ی ناز
16 مهر 93 13:54
قشنگ بووود برای دوستان خود ارزش قائل شویم
مادر
19 مهر 93 17:22
دوستان وبلاگی بیاید درحق همدیگه دعاکنیم
سحر
22 مهر 93 11:14
خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییی قشنگ بود. من به شخصه به این موضوع اعتقاد دارم که هر چی الان تو زندگیم دارم از دعای مادرمه. راستی این مجید بابایی کیه که اینقدر زیبا می نویسه؟