بابا جونبابا جون، تا این لحظه: 39 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
مامان جونمامان جون، تا این لحظه: 32 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
شاینا کوچولوشاینا کوچولو، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

مامان آینده در انتظار شاینا عشق مامانی

بی حوصله

دوستای گلم چند روزه زیاد حوصله ی نوشتن مطلب جدید ندارم واسه همین زیاد به نت سر نمیزنم فقط یه سر میام نظرات تایید میکنم ببخشید اگه جواب نظرهاتونو نمیدم امروز یه مقدار به وب دوستام سر زدم و براشون نظر گذاشتم خلاصه زندگی خیلی یکنواخت شده دیگه داره حوصله ام کم کم از توی خونه موندن سر میره دلم یه اتفاق خوش تازه میخواد خدا جونم خیلی دوستت دارم کمکم کن التماس دعا
25 شهريور 1393

زیبایی

نی نی ناز نازی مامان مامانیت امروز رفته تو کار خوشگل کردن خودش خاله مریم جونت هم همانطور که میدونی ارایشگره... از اونجایی که امروز بابایی اداره بود و منم تنها بودم رفتم تو کار زیبایی امشب عروسی همکار بابایی دعوتیم و فردا هم تولد دختر عموت تیوا جونه مامانی گفت بزار یه صفایی بده خاله مریم با دست های هنرمندش موهامو کوتاه کرد و بعدشم رنگ کرد خیلی قشنگ شد امیدوارم یه روزی این کارها رو واسه تولد تو انجام بدم عزیزم نی نی نازم خیلی دوست دارم امیدوارم که زودی بیای توی دلم عزیزم دیگه زیاد نمونده ما به احتمال زیاد سه ماه دیگه میریم مکه و بعد اون من خیلی زود واسه اومدن تو پ...
21 شهريور 1393

بچگی ها

یادمه بچه که بودم  وقتی میرفتم بهشت زهرا  سعی می کردم          پام رو قبرا نره  ! تا رو یکیشون  می رفت ، جیگرم آتیش می گرفت  چشامو می بستم ، تو دلم براش صلوات می فرستادم چند سال گذشت ... من بزرگتر ...                مرده ها بیشتر  ... قدیمی ها پوسیده تر ... جدیدی ها سنگ شکیل تر  نمی دونم امروز روی چند تا قبر پام رفت         &n...
21 شهريور 1393

تنها

سعی کن تنها باشی : زیرا تنها به دنیا آمده ای و     تنها از دنیا خواهی رفت.   بگذارعظمت عشق را درک نکنی: زیرا آنقدر   عظیم است که تو را نابود خواهد کرد.   بگذار خانه ی عشقت خالی از وجود باشد: زیرا   اگر عشقی در آن منزل کند به ویرانه های آن هم   رحم نخواهد کرد.   اما اگر عاشق شدی: سعی کن تنها یک نفر را   دوست داشته باشی............. ...
21 شهريور 1393

خاطرات مشهد مقدس

سلام فرزند نیومده ی من امیدوارم که اون بالاها حالت خوبه خوب باشه....امروز میخوام در مورد خاطرات اولین سفر مشهدمون بعد ازدواج من و بابایی بنویسم البته یه بار قبلا که نامزد بودیم با همکار های بابایی رفته بودیم ولی اصلا به من خوش نگذشته بود ولی این بار میتونم به جرات بگم یکی از بهترین سفر های زندگیم بود خیلی بهم خوش گذشت هم از نظر معنوی و هم از نظر مادی واقعا فوق العاده بود چون با یه عده ایی رفتم مسافرت که واقعا دوستشون داشتم و اونها هم من و بابایی رو دوست داشتن نی نی ناز دلبندم ما پنج شنبه(14 شهریور سال 93) ساعت 12 و 45 دقیقه از خونه ی مادر جونی (مامان بابایی) به همراه مادر جون عمو هادی و عمه فاطی و مایسا کوچولو ...
19 شهريور 1393

من برگشتم

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام من برگشتم دوست های خوبم و مامان های مهربون و مامان های منتظر برای همه تون دعا کردم و نماز حاجت از طرف همه تون خوندم نایب الزیاره همه تون بودم میلاد با سعادت امام رضا هم مبارک نمیدونید چه لذتی داره شب تولد آقا امام رضا توی حرمش نماز بخونی و برای همه دعا کنی به زودی عکس های مشهد با رمز براتون میزارم دوستتون دارم دوست های خوبم دلم برای همه تون یه ذره شده بود تا فردا خداحافظ (فقط خدا کنه شارژ اینترنتم فردا تموم نشه اگه نیومدم بدونید که نت قطع شده) &nbs...
17 شهريور 1393